جمعه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۹

هوا امروز صبح مثل شمالِ گرم می مونه. کمی مرطوب، آفتابی و خوشبو. نقره با باباش رفته مدرسه با موهای کمی کوتاه شده، کم پشت شده و تا حدود زیادی صاف که خیلی دوست داره.
من و فسقل (به قول نقره خارپشت و به قول عزیزترین مانکی و از همه مناسب تر بن سینا!) خونه ایم. گوگل ریدرم رو تا نصفه! خوندم. ای میل تقاضای ویزای مامان رو فرستادم.
کمی درد دارم. دردش با همیشه فرق داره. دلم می خواد فسقل هفته اول آوریل به دنیا بیاد. دلم می خواد ببینمش .. خیلی.
دکتر گفت که لپ داره :) وزنش هم باید حدود 3 کیلو باشه الان. اگر مثل نقره باشه که 9 ماه و 9 روز و 9 ساعتش رو تموم می کنه و می آد که می شه نیمه آوریل اونوقت. که کمی دیره.
تو خونه بودن بعد از سه سال دویدن خیلی مزه می ده. این روزها خیلی آشپزی می کنم، لباس های بچگی نقره رو در می آرم ببینم کدومش به درد فسقل می خوره. کمی خسته و لاجونم. کمی هم نگران. اما بیش از همه مشتاق. مشتاق و منتظر همه اتفاقاتی که قراره پشت سر هم بیافتند ..