شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۸

اونروز داشتم گریه می کردم. ازم پرسیدی چرا گریه می کنی و من که نمی دونستم چه جوابی بدم عکس دانشگاهم رو بهت نشون دادم که داشتن نرده هاش رو از جا در می آوردند که به مردم و دانشجوها حمله کنن. ازم پرسیدی چون آدم ها و پلیس های بد دارند دانشگاهت رو خراب می کنن؟
وقتی دیدی باز دارم گریه می کنم بهم گفتی مامان گریه نکن. ما که بزرگ شدیم دانشگاهت رو می سازیم