شنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۲

يک ذره دلتنگی

بعضی ها با فاحشگی جسم و خیلی ها با فاحشگی روح نون می خورن، همه که مثل ما نیستند که نون بازوشون رو بخورن .. خب تا اینجاش اشکالی نداره، مشکل اونجاست که تعدادشون خیلی زیاده .. راستش دیگه دارم از هجومشون خفه می شم. دلم برای خودم می سوزه، کاشکی بهم یاد داده بودن بی شرفی رو!

به همه توصیه می کنم سعی نکنید آدم های دنیای مجازی را واقعی کنید. آزموده ایم ... خوب چیزی نیست!! اون ها هم عین آدم های دنیای واقعی اند، همین

پنجشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۲

بازهم اتفاق می افته، مطمئنم. وقتی 25 سال هیچ کار مثبت و درستی انجام نشده باشه، وقتی که همه کارها (حتی ساختن پل!) با رشوه انجام شده باشه، وقتی به اسم استفاده از نیروی کار و متخصص ایرانی از بی سوادترین و پاچه خوارترین آدم های موجود استفاده شده باشه که بی سوادی مفرط شون رو بیرون بریزن، وقتی توی شرکت مهندسی سازه خودم شاهد بودم که همکارهام که همه فقط به صرف پارتی و پررویی، مدیر و رییس شده بودند توی پروژه ای به اهمیت پروژه طراحی نقشه های دکل استخراج گاز از حوزه پارس جنوبی (همونی که مورد مناقشه بین ایران و قطر است) چطور مهندس های خارجی رو با بی سوادی و پررویی شون کلافه کرده بودند؛ به طوری که اون ها هم آخرهای پروژه یعنی زمانی که باید دیگه کار رو تحویل داد و برای همین تحت فشار قرارشون داده بودند که نقشه های پر از غلط (که هر یک غلطش به معنی کم کردن عمر دکل و افزایش احتمال بروز فاجعه در اونه) رو تایید کنند، استعفا دادند .. و آخر سر هم این خارجی های بدبخت که برای کمک به ما اومده وبودند، به نادانی و بی مسولیتی و جاسوسی!!! محکوم شدند ... تازه یادآوری می کنم که شرکت سازه یک شرکت خصوصی است و نه دولتی .. دیگه خودتون ببینید که توی پروژه های بخش دولتی چه خبرها هست ...

معلومه که این نتیجه پیش خواهد اومد.. توی این 25 سال هر چی ساخته شده اتمام طرح های ناتمام رژیم سابقه (که اون رژیم هم یک چیزی بود به بدی فعلی، حالا از حق نگذریم کمی کمتر!) و در مورد هیچ جا و هیچ شهری، کارخانه ای، هیچ قطاری، هیچ هواپیمایی .. چیزی که وجود نداره تعمیراته .. تعمیر در ایران یعنی تعویض اصل با بدل و به جیب زدن پول ..
بزرگترین گناه رژیم فعلی دزد کردن و کم فروش کردن و حقیر کردن ما مردمه .. ولی یاید اعتراف کنیم که ما هم شناگرهای خوبی بودیم و خیلی خوب درس هامون رو یاد گرفتیم .. من همیشه با شعار جمهوری اسلامی مقصره مخالفم چون شعار من اینه: جمهوری اسلامی و مردم ایران مقصرند.
برای این که دیده ام .. تجربه دارم که از طرف دوستان و همکارهام به احمق بودن برای پرکار و درست کار بودن؛ محکوم شده ام. دیدم دوستانم رو که مجبور به سازش شده اند .. بله مجبور به سازش شده اند، مجبور به فرو رفتن در لجن شده اند .. اما چقدر مجبور؟ چقدر می تونستند حداقل فرهیختگان و تحصیل کرده هامون، مقاومت کنند که نکردند .. من می گم در مدت 5 سال کار مهندسی و کارشناسی در ایرانٍ عزیز من هرگز شاهد مقاومتی برای فرو نرفتن در لجن نبودم هرگز! هر چه بود برای بالا بردن قیمت بود ..

حالا می سوزیم در آتش حاصل از گوگرد و نفت .. دیروز در زلزله بم (به دزدهای مردم بدبخت بم حکومت دستور دزدی داده؟ نه اما جلوشون رو نگرفته، آره.) ووووووووووو فردا باید منتظر فجایع بیشتری باشیم .. نمونه اش نیروگاه اتمی بوشهر که اگه چرنوبیل نشه، فقط شانس آورده ایم ..

اشتباه نکنید من نمی گم حکومت مقصر نیست، مقصر بزرگ اونه اما ما هم به سهم خودمون مقصریم .. صرفا تغییر حکومت نه از تقصیرات قبلی ما کم می کنه نه ضمانت می کنه که در آینده باز هم اشتباهاتمون رو تکرار نکنیم.

با اوریانا فالاچی موافقم: در مرگ انسان بی گناهی که با گلوله کشته می شه همه مقصرند: از حاکمان و دولتمردان که اجازه ساخت و خرید و فروش گلوله رو می دن تا ........ کارگری که در کارخانه ساخت گلوله کار می کنه .. همه.

به احترام انسان هایی که در آتش سوختند یک دقیقه سکوت می کنم.

شنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۲

امروز صبح که همکارمون اومد سرکار ديدم دماغ و گونه هاش برنزه شده، خوب الان اواخر بهمن ماهه و به ياد تهران ازش پرسيدم چي شدي؟ سوختي .. رفته بودي اسکي؟ (به ياد سوسول هاي دانشکده که تمام زمستون پوستشون سوخته و ترک ترک بود!)، مي دونيد چه جوابي داد؟! نه ديروز رفته بوديم بيچ (ساحل) خيلي تو آب بودم و آفتاب گرفتم سوختم!!
اي کساني که در سرماي زمستانِ ايران، اروپا و آمريکا يخ زده ايد، الان تو دبي مي شه رفت بيچ ها .. از ما گفتن .. (با اين همه تعريفي که از دبي مي کنم در جهت حمايت از جذب تورست بايد بهم جايزه بدن!)

---------------------------------------------------------------

هواپيماي کيش اير سقوط کرد و تعداد زيادي از بين رفتند .. هواپيما درست پيش از نشستن توي فرودگاه شارجه (يکي از شهرهاي امارات) با زمين برخورد کرد و متاسفانه آتش گرفت و مسافرهاي بيچاره در آتش سوختند و مردند ... مرگي دردناک براي مسافران بيچاره که بيشتر کارگرهاي فقيري بودند که در دبي کار مي کنند. آنها براي تبديل ويزاهايشان (ويزا چنج) از دبي خارج شده بودند و مقصد اکثريت اين کارگران کيش است با پروازهاي کيش اير که ارزان ترين بليط را دارد.
قضيه ويزا چنج با اين ترتيب است که کساني که با توريست ويزا به دبي بيايند و کاري پيدا کنند براي تبديل ويزاي توريستي به ويزای اقامت بايد از دبي خارج شده و دوباره برگردند، اين قانون بسيار به نفع ايران و توريسم جزيره کيش تمام مي شد .. اگر به کيش رفته باشيد آن خارجي هايي که در کيش مي ديد کارگرهايي بودند که براي ويزا چنج از امارات به کيش آمده بودند ...
اولين عکس العمل در مقابل اين فاجعه سقوط هواپيما لغو قانون ويزا چنج بود ... براي ما ايراني هايي که عادت داريم به تکرار فجايع، چنين تصميمي خيلي عجيب و عالي به نظر مي رسه .. قانون لزوم خروج از خاک امارات براي ويزا چنج لغو شد .. به همين راحتي .. ديگه کارگرها حداقل در سقوط هواپيماهاي ناامن جمهوري اسلامي نمي ميرند .. پايان تراژدي!

--------------------------------------------------------------

اگر کمي عقل تو سر تصميم گيران هر کشوري باشه، دنيا جاي زيبايي براي زندگي مي تونه باشه.

پنجشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۲

برايان آدامز

باورتون مي شه که ما ديشب رفته بوديم به کنسرت برايان آدامز (لايو در دبي)؟؟؟
خيلي خيلي عالي بود و خيلي خوش گذشت .. صداش طبق معمول بسيار زيبا بود و همچين گيتار عالي که من عاشق صداهاي عجيب و غريبش هستم .... در بين جمع اروپايي هاي دبي بوديم .. هر چقدر که بودن در کنار اروپايي هاي سرد و مودب در اوقات ديگه خوبه موقع کنسرت بده .. از بس که خونسردن! هر چي داد زديم و دست زديم و هيجان به خرج داديم (هم ما و هم برايان بيچاره!) هيچي به هيچي!!! همين طور آروم و ساکت و مودب وايساده بودند و گوش مي کردند!!
داشتم فکر مي کردم اگر همه شما جوون هاي ايران ديشب اونجا بوديد خيلي خوش مي گذشت ها ..

خيلي خيلييييييييييييييييي خوش گذشت ...
به اميد برگزار شدن چنين کنسرتي توي ايران عزيزمون ...ببخشيد چقدر شعاری شد آخرش

سه‌شنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۲

The last Samurai

فيلم آخرين سامورايي شاهکار بود ..
اين فکر دست از سرم برنمی داره که: زمان هايی وجود داشته و انسان هايی بوده اند که براي يک هدف مشترک يعني "شرف" و دفاع از اون دور هم جمع مي شده اند و براي اين هدف غرورآميز کشته مي شدند ..
من توي چه دنياي حقيري به دنيا آمدم .. بزرگترين خوشبختي من اين بوده که در نزديکانم هرگز با پليدي و حقارت آشنا نشدم .. اما خب ... در دنياي پر از آدم هاي کوچک، گاهی اين جزيره و پناهگاه کوچکي است ..
چقدر دير به دنيا آمدم .. اما نه برای شناختن تو، عزيزترينم ..

دوشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۲

از 15 ژانويه تا 15 فوريه هر سال توي دبي شاپينگ فستيوال برقراره وحسابي شلوغ مي شه و توريست از همه جا و بيشتر از ايران و کشورهاي خليج فارس مي آد به اينجا ..
بک جايي هم هست به اسم گلوبال ويليج يا دهکده جهاني! يا به عربي قريه العالمين! که از بعضي کشورها مي آن و کلا در فضاي بزرگي مکان هايي با معماري اي شبيه معماري آن کشورها و البته به صورت دکور ساخته مي شه که در اونها محصولات مربوط به هر کشور رو نمايش مي دن.
فضاي جالبي بود و مخصوصا غرفه ايرانش که بساط اش رشته و لبوي داغ و باقلا هم به راه بود و در ضمن ما پسته و تخمه هم خريديم ..
خلاصه فهميديم که خودمون تو دنيا از همه خوش خوراک تريم :)
بعدش هم رفتيم به شهر بازيش و سوار يک دستگاه چرخونکي و تکون تکون! شديم که شهيدمون کرد!
خلاصه حسابي خوش گذشت .. جاتون خالي .. راستي الان هواي دبي در بهترين و خنک ترين حالته و خلاصه توصيه مي کنم وسوسه سفر به دبي را جدي بگيريد!
------------------------------------------------------
راستي اين شکل و شمايل جديد هديه اي است از طرف عزيزترين .. و همه طراحي و همه کارهاش رو هم او انجام داده .. من که خودم خيلي دوستش دارم ..
-----------------------------------------------------
يادتون هست که در مورد کارنامه و جايزه شعر کارنامه که شرکت ما اسپانسر شده بود براتون نوشتم ؟ اين مراسم برگزار شد و عزيزترين هم شرکت کرد .. نمي دونيد عزيزترين با چه ذوقي رفت تهران براي اين مراسم .. ولي بايد قيافه طفلي رو وقتي برگشت مي ديديد ... دلش بدجوري از برخوردها گرفته بود از صحبت ها و حتي فحاشي هايي که در اون مراسم ديده بود .. بي احترامي ها به بزرگان ..
مي دونيد بعضي ها وجودشون وابسته به ديگرانه به اين صورت که با پايين آوردن اون ها خودشون رو بالا بکشند ... خب متاسفانه .. خب چي بگم .. دل من هم گرفت.
----------------------------------------------------
مي خوام کامنت گيرم رو درست کنم مي دونم که اين يکي دقه .. ولي کمي طول مي کشه ببخشيد ..


چهارشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۲

سلام